او...
مسئله اول: آدمی که کربلا نرفته یک غم داره، آدمی که رفته هزار و یک غم!
این که کجای این جمله مسئله است خودم هم نمی دونم! کلا آدمی که گیج میزنه نمی تونه در مورد یه چیز دقیق صحبت کنه!
کربلا کلی از این شعر هایی که تو هیئت ها می خوندیم از حسرت کربلا خوندیم! اصلا هیچی! نمیشه حرف زد! درست احساس یه آدم گیج رو دارم که انگار توی یه خواب رفته کرربلا! بعد بیدار شده و کلی زار زده که چرا تو خواب قدر ندونسته!
تو کربلا از آقا مشهد خواستم! دلم گرفته بود...
مسئله دوم: میزان احترام یک پسر جوون به پدرش چقدر می تونه باشه؟ در حدی که پسر جوون که اتفاقا رتبه تک رقمی کنکور هم هست و دانشجوی ممتاز محسوب میشه از قید شرایط عالی تحصیلی بگذره؟
برای این کار این« مرد» چقدر باید خدا رو شکر کرد؟ چقدر باید از خوشحالی سر به دیوار کوبید؟ و چقدر باید برای عاقبت به خیری اش، موفقیتش و حفظ شدنش دعا کرد؟
مسئله سوم: فرض کنید در مسئله ی قبل پای بنیاد شهید هم وسط باشد؟ چرا یک سری اعتقاد دارند بعضی از قسمت های ساختمان بنیاد شهید خراب شود بهتر است؟ کدام زلزله ی چند ریشتری برای درمان دردهای فرزندان شاهدی که یادشان رفته دردی دارند مناسب است؟ باور کنید دردهایمان یادمان رفته! بی خود که نیست، باباهایمان برای خدا رفتند!
مسئله چهارم: و چقدر صفحات سوخته ی قرآن ، قرآنند! در باره صفحات قرآن هم به گمانم این آیه صادق باشد که «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا... » ! آقا هم توی صحبت هایش گفت: حادثهی اهانت به قرآن و پیامبر عظیمالشأن صلیاللهعلیهوآله، با همهی تلخی، در دل خود حامل بشارتی بزرگ است. خورشید پرفروغ قرآن روزبهروز بلندتر و درخشندهتر خواهد شد.
اما مسئله این است، وقتی یک بانو...
متاسفانه اینجا گنجایش روضه های در و دیوار رو نداره! خیلی وقته!
مسئله پنجم: چقدر اهمیت داره روضه ی پاکستان بخونیم؟
مسئله ششم: چرا باید این همه هجویات بنویسم برای رفع تکلیف؟
مسئله هفتم: آیه این روز های زندگی ام شده : یا ایهاالانسان، انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه ! عشق می کنم با این آیه، آیه ی اثبات اردوهای جهادی! آیه اثبات درد، اثبات داد، اثبات رنج! لقد خلقنا الانسان فی کبد!
اردوهای جهادی کجای زندگی ما قرار دارند؟ به قول رئیس باید زندگی ما در اردوهای جهادی شکل بگیرد. یک اردو به مدت یک زندگی! باید روح جهادی در زندگیمان جاری باشد. باید ایمان بیاوریم به درد.
والله که درک اردوهای جهادی درک شیرینی های یک زندگی شیعی است. زندگی در وسط دغدغه های رنج آور. زندگی با طعم شیرین انتظار! البته هنوز توی طعم انتظار شک دارم!
باید به اردوهای جهادی قسم خورد! همانطور که به خاک پاک شلمچه قسم می خوریم. ذره ذره خاک اردو های جهادی بوی امام می دهد. بوی انقلاب. همان انقلابی که برای سینه سپر می کنیم که : بابی انت و امی یا انقلاب!
جهادی و ما ادراک ما جهادی! دارم روی یک متن کار می کنم، توی پی نوشت می زنمش به زودی (انشاالله)
پ.ن: این پست صرفا برای پر کردن یک سری جای خالی توی جاکفشی بود!
نوشته شده توسط : کفش دار
کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]
اردوهای جهادی،سفر جهادی،پاکستان،قرآن سوزی،بنیاد شهید،کربلالیست کل یادداشت های این وبلاگ